کلمات وزن دارند. خارج از دهان دارای جرم و حجم خاص خود هستند. بعضیهاشان چند گرم و بعضیهاشان چند کیلوگرم هستند. بعضی کلمات هم هستند که خیلی بیشتر از اینها وزن دارند. یک سنگینی جدی درونشان وجود دارد. هرچه میوه ممنوعه آگاهی را بیشتر خورده باشی این سنگینی را در سرت بیشتر حس می کنی.

تنهایی یکی از این مفاهیم است.

در جمع که هستی، روی گوشهایت وزنش را می نشاند. روی چشمهایت آویزان می شود. روی فکرت خودش را پهن می کند.

در میان جمعیتی "دور" و سخنانی "غریب" و جهانهایی "کوچک"، تنهایی به هیبت سایه ای در می آید و درونت یک چاه آرتیزین حفر می کند. لام تا کام دهان باز نمی کنی. لام تا کام دهانت گشوده نمی شود. نیاز داری برخیزی و خودت را در یک جلد کتاب بخوانی. خودت را در یک نت موسیقی بشنوی. خودت را در یک عطر ببویی. خودت را در یک تابلوی نقاشی تماشا کنی. اما نیست. نمی شود. و این خوب نیست.

اسارت است. تنهایی یک اسارت است. بزرگترین اسارت ممکن.

تا روزی که یک روح آشنا ببینی و لبخندتان بهم گره بخورد. که این خود امری است "دور".

اینگونه یا باید بروی یک کنجی بیابی و در انزوا گذران عمر کنی و یا آرام آرام کارت را بکنی و تاثیرت را بگذاری. این دومی انتخاب مهمی است که روح های بزرگ در تاریخ انجام داده اند. تا مرگ خویشتن از این نردبان بالا رفته اند. نوشته اند و گفته اند و انجام داده اند. هریک به زبانی. اما از پای ننشسته اند. کنار نکشیده اند.

این است که تنهایی سرنوشت مشترک این روح های پاک است. این اشتراک تنها نقطه ای از جهان است که تنها نیستند.

پرولتاریزه شدن پژوهش

میرزاکوچک جنگلی؛ جامعه شناسی چریک ایرانی

زنانگی زیر چرخ دنده های اجتماعی

یک ,اند ,تنهایی ,کنی ,خودت ,اسارت ,را در ,خودت را ,در یک ,است که ,اسارت است

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ادبیات دانش-ایران جزوه ریاضی عمومی آمادگی آزمون ارشد و دکتری مدیریت دوره آموزش فلسفه برای کودکان در شیراز وب نوشته های یک دانش آموز ایرانی-فاطمه سادات جولائیان تعمیر آیفون تصویری در تهران وبلاگ شخصی محمدحسین پندخواهی منتظران ظهور ستارگان درخشان